Monday, January 01, 2007

بازی شب یلدا تو وقت اضافه

نه مثل این که از زیر این یلدا بازی نمی شه در رفت. دیر شد ولی بالاخره نوشتم. من توعمرم اینقد مطلب از خودم ننوشته بودم

۱- تو مدرسه همیشه گل سرسبد بودم یه بار چهارم دبستان با بغل دستیم که آلان هم دوست صمیمیمه داشتم حرف می زدم که معلم اومد دعوامون کرد ۲تا محکم زد تو گوش اون ولی به من هیچی نگفتدر صورتی که معمولا همه آتیشا زیر سر من بود.

۲- تو بچگی خیلی با برادرم دعوا می کردم هیچ وقتم نمیذاشتم کسی جدامون کنه هردفعه که مامانم میومد جدامون کنه می گفتم:‌ حالا که اون خسته شد میای جدامون کنی! برای همین دیگه موقع دعوا کاری به کارمون نداشتن منم چون کوچیکتر بودم زورم نمی رسید بهش آخرش گاز می گرفتم.

۳- يه بار هم با دوستم از دانشگاه برمی گشتیم اومدیم بریم دنبال یه ماشین... تا پیچیدم یکی چنان کوبید بهم! مقصر من بودم چون گردش به چپ بود، حالا من هیچ وقت ازین کارا نمی کنم آآ بخوام برم دنبال کسی... این یه بار هم چنان بلایی سر اومد که غلط بکنم دیگه ازین کارا بکنم. به خاطر همین تصادف یه نیم ساعتی هم تو بازداشتگاه سپری کردم حالا برای چی؟‌ چون طرفی که زده بود بم سرش یکم خراش برداشته بود. اگه دوستم اونجا شلوغ بازی در نیاورده بود فکر کنم یه دو – سه ساعتی اونجا مهمون بودم.

۴- به نظرم خیلی از آدمها نه می فهمن نه فکر می کنند و همه می خوان یه جوری سرتو کلاه بذارن...

۵- خیلی از چیزهارو به هیچ کس نمی گم اینجام نگفتم...



به دلیل نبود امکانات این عکسو با لنز ۵۵-۱۸ گرفتم که بادست برعکس جلوی دوربین نگه داشتم... دوساعت داشتم این عکسارو می گرفتم دستم یخ زد آخرش.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home